رقيه خاک از روي پدر پاک ميکرد. آري خاکستر تنور خولي را.
روي پدر از خاک پاکيزه شد. اما يک جاي سالم در سر و صورت پدر نديد.
جاي نيزه ها جاي تيغ ها و جاي آتش نيمه خاموش تنور جاي خيزران روي دندان.
خواست دست در گردن پدر اندازد اما...
وَلَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ وَلَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَلَعَنَ
اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَلَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ بِاَبى
اَنْتَ وَاُمّى